شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۳۹۵
هلالی جغتایی
هلالی جغتایی( غزلیات )
107

غزل شمارهٔ ۳۹۵

دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
بلکه زین گونه جفا هم نشنیدست کسی
هر کسی محنت عشق تو کشیدست ولی
آنچه من از تو کشیدم نکشیدست کسی
لذت چاشنی وصل تو من دانم و بس
که چو من زهر فراقت نچشیدست کسی
در ره عشق ز منزلگه مقصود مپرس
کاین مقامیست که آنجا نرسیدست کسی
پیش من شرح مکن عاشقی مجنون را
که چو من عاشق دیوانه ندیدست کسی
طرفه باغیست گلستان جهان، لیک چه سود؟
که گل عشرت ازین باغ نچیدست کسی
دل و جان داد هلالی و غم عشق خرید
گر چه غم را بدل و جان نخریدست کسی