88
غزل شمارهٔ ۳۸۱
ماه من، روی تو خوبست و چنین بایستی
لیک خویت قدری بهتر ازین بایستی
حیف باشد که رسد خاک بآن دامن پاک
آسمان وقت خرام تو زمین بایستی
چین در ابروی تو در صحبت احباب خطاست
پیش اغیار در ابروی تو چین بایستی
تا مگر یافتمی دست بر آن خاتم لعل
همه آفاق مرا زیر نگین بایستی
زود برخاست ز هر گوشه بلای خط تو
این بلا باید گوشه نشین بایستی
بی تو خوشدل شدم از آمدن غم، که مرا
همه اسباب اجل بود، همین بایستی
شب هجرست، هلالی، ز مه و مهر چه سود؟
امشب آن ماهرخ زهره جبین بایستی