123
غزل شمارهٔ ۳۱۴
ای قدت نازک نهال جویبار چشم من
لطف کن، برخیز و بنشین بر کنار چشم من
چشم مردم را غبار از گرد میباشد، ولی
میبرد گرد سر کویت غبار چشم من
اشک من هر کس که دید از کار چشمم دست شست
گوشه چشمی گرفت از دست کار چشم من
قطره خون بود کز دل داشت چشمم یادگار
برکنار افتاد اکنون یادگار چشم من
گر بروی من، هلالی، سیل اشک آمد چه شد؟
تا چها آید هنوز از رهگذار چشم من؟