110
غزل شمارهٔ ۳۱۱
در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
در پیش عزیزان جهان خوارتر از من
گفتی که: مرا یار وفادار بسی هست
هستند، ولی نیست وفادارتر از من
گر طالب آنی که: بیاری بنشینی
بنشین، که ترا نیست کسی یار تر از من
چون غنچه اگر سینه تنگم بشکافی
دانی که: نبودست دل افگار تر از من
خلق دو جهانست گرفتار تو، لیکن
در هر دو جهان نیست گرفتارتر از من
جز من دگری را سگ آن کوی مخوانید
کین مرتبه را نیست سزاوارتر از من
امروز اگر عشق گناهست، هلالی
فردا نتوان یافت گنه کارتر از من