87
غزل شمارهٔ ۲۹۳
ای پریچهره من، چند نشینی بکسان؟
دامن چون تو گلی حیف که گیرند خسان!
ماه من، چند باغیار کنی هم نفسی؟
تیره شد آینه لطف تو زین هم نفسان
پیش هر سفله بشیرین سخنی لب مگشا
شکرستان تو حیفست بکام مگسان
تکیه بر عشق جوانان هوسناک مکن
که بغیر از هوسی نیست درین بوالهوسان
سوخت بیچاره هلالی ز جفاهای رقیب
چاره اش وصل حبیبست، خدایا، برسان!