110
غزل شمارهٔ ۲۲۲
آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
آن به که می کشم دو سه روزی بروی گل
گل دیدم، آرزوی کسی در دلم فتاد
کز دیدنش کسی نکند آرزوی گل
این دم که بوی دلکش گل میدهد نسیم
بس دلکشست گشت گلستان ببوی گل
خوش آن که یار باشد و من در حریم باغ
من سوی او نظر فگنم، او بسوی گل
دید آن دو رخ هلالی و آسوده دل نشست
از جست و جوی لاله و از گفت و گوی گل