شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
چهل سالگی
حمید مصدق
حمید مصدق( سالهای صبوری )
187

چهل سالگی

ای سرو سر افراز
اینک جمال را به کمال اینک
در اوج دلبری
نیکوتر از همیشه
از بیست سال پیش
در بیست سالگی
آن دختر یگانه شهدخت دختران
تا این زن یگانه
زیبای بانوان
بر ما چه رفت از پس آن سال و سالها
تو آن مسافر سفر شور و حالها
من این نشسته در دل رنج و ملالها
باران چه نقشها را
بر شیشه های پنجره ها شست
اما
بر لوح سینه ام
این سینه چو اینه
بی هیچ کینه ام
بنشسته عشق تو
ناشسته کس ز دل
تا این زمان که خم شده چون تک پیکرم
و برف روزگار که بنشسته بر سرم
ک منم
در عنفوان جوانی
آغاز روزگار زمینگیری
اما هنوز هم
در چشم من یگانه ای و جاودانه ای
آری هنوز هم
معیار تازه ای ز وجاهت
در خور شعرهای خوش عاشقانه ای
چون شعر ناب حافظ
روح ترانه ای