120
بخش۱۹
در آن شبی که برای همیشه می رفتی
در آن شب پیوند
طنین خنده من سقف خانه رابرداشت
کدام ترس تو را این چنین عجولانه
به دام بسته تسلیم تن فروغلتاند ؟
خنده ها نه مقطع که آبشاری بود
و خنده ؟
خنده نه قهقاه گریه واری بود
که چشمهای مرا در زلال اشک نشاند
و من به آن کسی کز انهدام درختان باغ می آمد
سلام می کردم
سلام مضطربم در هوا معلق ماند
و چشمهای مرا در زلال اشک نشاند