75
شمارهٔ ۶۲۸
هین که به جان آمده ام دست گیر
رحم کن و بار دگر در پذیر
هر چه کنی من نکنم اعتراض
بر من اگر رفت خطایی مگیر
تیغ ز بازوی تو و سر ز من
گردن تسلیم نپیچد اسیر
بس که کمان گوشهٔ ابروی تو
بر دلم از غمزه روان کرد تیر
شد تُتُق سینهٔ من جعبه ای
جعبه نکرده ست کسی از حریر
بر دل پر آتش من رحم کن
دل چه حدیث است تنور اثیر
بر مژه ی چشم پر آبم ببخش
چشم غلط می کنم ابر مَطیر
ناله ی زارم بشنو هم چو نی
گونه ی زردم بنگر چون زریر
عقل ز من گشت جدا از جنون
خلق ز من گشت نفور از نفیر
هم نظری کن به نزاری زار
چند کند ناله به زاری چو زیر