75
شمارهٔ ۳۵۶
عقل نه این دید نه آن باز گفت
عشق به من نام و نشان باز گفت
آن چه بدیدم نتوان بازدید
وآن چه شنیدم نتوان باز گفت
عشق فراگوش دلم برد سر
گر سخنی داشت نهان باز گفت
چشم نظر کرد و پذیرفت دل
سامعه بشنید و زبان باز گفت
گر ننهی با دگران در میان
سر نهان خانه ی جان باز گفت
می شنوی راست نزاری نخست
راز ندانست از آن باز گفت