شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۶۵
حکیم نزاری
حکیم نزاری( غزلیات )
82

شمارهٔ ۲۶۵

آرزویی بود و شد محو در اوصافِ دوست
هیچ ز من مانده نیست هرچه بمانده­ست اوست
جامِ می و کنج و یار هر چه دگر جمله هیچ
شش جهتِ کاینات بر سرِ این چارسوست
موسی و ثُعبان و چوب سامری و عجلِ زر
او نکند التفات موسی اگر تندخوست
پیشِ من و پشت اگر نیک و بدی می­رود
هرچه از آن­جا بود جمله بدی­ها نکوست
بی­هده سودا مپز از پیِ نام و حطام
مغز تهی می­کنی خیز و برون آز پوست
باطنت ار با خداست کعبه خراباتِ تست
فقر چو نورِ درون خرقه چو مشتی رکوست
قاصر و غالی نیم راهِ مشنّع کجاست
مرتبه حدِّ من پیشِ مقصّر غلوست
بیش نزاری مرو بر پیِ نفسِ دنی
بر زن و در هم شکن سنگ سزایِ سبوست
دولتِ من گر ز من باز ستانی مرا
از تو همین التماس از تو همین آرزوست
گنج به کُنجِ خراب می­نهی و در طلب
انجمِ افلاک را کار همین گفت­وگوست