434
شمارهٔ ۱۰
صورت خوبت نگارا خوش به آیین بسته اند
گوییا نقش لبت از جان شیرین بسته اند
از برای مقدم خیل و خیالت مردمان
زاشک رنگین در دیار دیده آیین بسته اند
کار زلف توست مشک افشانی و نظارگان
مصلحت را تهمتی بر نافهٔ چین بسته اند
یارب آن روی است و در پیرامنش بند کلاه
یا به گرد ماه تابان عقد پروین بسته اند
خط سبز و عارضت را نقش بندان خطا
سایبان از عنبر تر گرد نسرین بسته اند
جمله وصف عشق من بودست و حسن روی تو
آن حکایتها که بر فرهاد و شیرین بسته اند
حافظا محض حقیقت گوی یعنی سر عشق
غیر از این گویی خیالاتی به تخمین بسته اند