شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۲۴ - مدح شاهجهان و پایان کلام
قدسی مشهدی
قدسی مشهدی( مثنوی ها )
120

شمارهٔ ۲۴ - مدح شاهجهان و پایان کلام

کف قدرت پس از مقصود ایجاد
جهان را زینت از شاه جهان داد
به تسخیر فلک، شبدیز چون راند
ملک صاحبقران ثانی اش خواند
به زیر سایه اش صاحب کلاهان
جنابش قبله گاه و پادشاهان
نهال عقل از تیغش برومند
به رویش دین و دولت در شکرخند
کرم از صورت دستش مثالی
بقا از گلشن عمرش نهالی
زر از نامش چنان بر خویش بالید
که مهرش در دل ممسک نگنجید
نباشد بر فلک خورشید انور
شبیهش را فلک بسته ست بر سر
به تیغ کوه اگر تیغش ستیرد
پلنگان را ز بیمش داغ ریزد
ز لطفش غم ز دل بر باد رفته
غریبان را وطن از یاد رفته
هوس را حاصل دریا و معدن
ز باد آستین ریزد به دامن
ز ابر دست او کشت ار شود تر
به جای دانه آرد خوشه گوهر
به روز کینه اش در دشتِ ناورد
رود کشتی در آب از زهره مرد
به دشمن، بی صداع برق شمشیر
ز نقش پا نماید دیده شیر
کمین مرد شکار او، به یک مشت
تواند نیله گاوِ چرخ را کشت
***
ندانم در دو عالم این و آن را
خدا را دارم و شاه جهان را
شهشنشاهی که گردون پایه اوست
پناه عرش و کرسی سایه اوست
ز جزمش عزم دشمن در گریز است
ز تبعش فتح را بازار تیرست
به شمشیرش عدو در دست بازی
چو شمع از پنجه در ساعدگدازی
کسی از دستبردش جان نبرده
عدم، گویی به تیغش دم سپرده
ترحم بر جنابش ایستاده
دری بر روی نیک و بد گشاده
به هیبت حمله ای بر دشمن آورد
که شد خونش چو آب زعفران زرد
جهان را برق تیرت رُفت و رو کرد
ز رنگ دشمنت پیدا نشد گرد
فلک با گرد خیلت گر ستیزد
چنان افتد که گردش برنخیزد
ز بانگ کرّنای پادشاهی
بود زیر زمین کر گوشِ ماهی