113
شمارهٔ ۵۵
ز ایمان همتی چون آن نگار چین شود پیدا
که از هر چین زلفش رخنه ای در دین شود پیدا
ز حسن ساده گل داغ خواهد شد دل بلبل
چو گرد عارض خوبان خط مشکین شود پیدا
چو زلف عنبرافشان صبحدم در باغ بگشایی
ز شبنم خال مشکین بر رخ نسرین شود پیدا
بتی دارم که بر خورشید اگر سیلی زند حسنش
عجب نبود میان روز اگر پروین شود پیدا
سراپا لب شود ماه نو و بوسد رکابش را
چو خورشید جهانگردم ز پشت زین شود پیدا
به فکر صورت خوبان چو قدسی نکته پردازد
ز لفظ ساده اش صد معنی رنگین شود پیدا