شمارهٔ ۴۴۹
نوشم ز بس چو باده، ز پیمانه، دوستی
جوشد چو خونم از دل دیوانه، دوستی
این دلخوشی بسم، که ز من در طریق عشق
آموختند بلبل و پروانه، دوستی
گر دوستی طلب کنی، از من طلب که کرد
نسبت درست با من دیوانه، دوستی
قدسی ترحم است بر آن ساده لوح، کو
جوید ز دل شکیب و ز جانانه، دوستی