114
شمارهٔ ۴۴۶
تاوان قتل صید زبون نیست بر کسی
منت برای قطره خون نیست بر کسی
کافی ست شوق کشته شدن خونبها مرا
در روز حشر، دعوی خون نیست بر کسی
هرکس به قدر همت خود می کشد جفا
هرگز ستم ز همت دون نیست بر کسی
عاقل کسی بود که کند غربت اختیار
از کشوری که دست جنون نیست بر کسی
ای غم به خانه دل قدسی وطن مکن
تعمیر این خرابه، شگون نیست بر کسی