143
شمارهٔ ۴۳
آه سحر نتیجه شرر می دهد مرا
نخل امید بین که چه بر می دهد مرا
خون می کند غمت جگرم را هزاربار
تا یک پیاله خون جگر می دهد مرا
بیهوشی ام به طرز حریفان بزم نیست
ساقی می از سبوی دگر می دهد مرا
افتاده ام به دام کسی کز غرور حسن
نه می کند هلاک و نه سر می دهد مرا
قدسی شود چو معرکه رستخیز، گرم
دل بد مکن که عشق ظفر می دهد مرا