104
شمارهٔ ۴۲۷
خوی تو در جفا شکسته
عهدت کمر وفا شکسته
بیگانگی تو خار حسرت
در جان صد آشنا شکسته
تا از جگر که یادگارست؟
خاری که مرا به پا شکسته
آن کس که دلم شکسته، داند
کاین شیشه به مدعا شکسته
بر هرکه کشید تیغ، از رشک
رنگ من مبتلا شکسته
غیرت کش ساغرم، به سنگی
صد جام جهان نما شکسته
یا رب زن ناله ام، به آهی
هنگامه صد دعا شکسته
تا بتکده دلم شد آباد
بازار کلیسا شکسته
یا رب که شکستگی مبیناد
آن کس که دل مرا شکسته
هرکس که بدید رنگ قدسی
داند که دلش کجا شکسته