122
شمارهٔ ۳۵۱
شب که بی روی تو از اشک دمادم سوختیم
سوختیم افزون ز هر شمعی، اگر کم سوختیم
ما اسیران محبت، شام غم، چون تار شمع
سر برون کردیم از یک جیب و با هم سوختیم
آب چشم من شب هجران کم از آتش نبود
تا به نقش پا، چو شمع از چشم پر نم سوختیم
ما و دل در عاشقی با هم نگشتیم آشنا
پیش هم بودیم و بر تنهایی هم سوختیم