121
شمارهٔ ۱۸۹
سزد چو جلوه حسنت نظاره خواه شود
که صد حیات خضر صرف یک نگاه شود
برد خجالت اگر مدعی بود یوسف
برای دعوی حسنت چو خط گواه شود
دلم برای تو خون و به غیرتم که مباد
ز گریه خون دلم را به دیده راه شود
نظر جدا ز تو در دیده نیشتر گردد
نفس ز هجر تو در سینه برق آه شود
مزن بر اختر بخت من ای فلک پهلو
شبت مباد که چون روز من سیاه شود