117
شمارهٔ ۱۱۲
داغ دلم گلی ز گلستان آتش است
شور محبتم نمک خوان آتش است
هان ای فرشته بر سر خاک شهید عشق
ننهی قدم دلیر، که طوفان آتش است
منعم مکن ز ناله که این خون گرفته دل
در پهلویم نشسته چو پیکان آتش است
خون دلم جز آتش عشقت کسی نریخت
از خون نشان هنوز به دامان آتش است
جز شعله نیست در دم قدسی چه بر دهد
نخلی که سرکشیده ز بستان آتش است