141
غزل شمارهٔ ۶۳
گر به تیغم بکشی زار و به خونم بکشی
من نه انکار کنم چون تو بدان کار خوشی
پیش روی تو دو زلف تو سرافکنده به زیر
چون بر خواجهٔ رومی دو غلام حبشی
خوی خوش به بود از روی خوش ای ترک تتار
ورنه من باک ندارم که به خونم بکشی
بنشین تند و بگو تلخ بکش خنجر تیز
شور بختی بود از لعبت شیرین ترشی