106
غزل شمارهٔ ۱۹۰
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان می کرد
مشتری فکر خریداری اش آسان می کرد
تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم
که به یک خنده جهان را شکرستان می کرد
همه جعمیت عشاق پریشان می شد
چون صبا شرحی از آن زلف پریشان می کرد
کوی دل ها همه از شوق به سر می غلطید
چون خم طره او دست به چوگان می کرد
گر زلیخا رخ زیبای تو می دید به خواب
یوسفش را همهٔ عمر به زندان می کرد
خضر اگر لعل روان بخش تو را می بوسید
خاک حسرت به سر چشمهٔ حیوان می کرد
شب که از خط تو یک نکته بیان می کردم
تا سحر مشک ختا باد به دامان می کرد
با خیال خط و خال تو دل مشتاقان
مشک در دامن و عنبر به گریبان می کرد
کرد با جان فروغی رخ تابندهٔ دوست
با کتان آن چه فروغ مه تابان می کرد