85
غزل شمارهٔ ۹۳۸
خوشا فال آن کو دوچارش شوی
خوشا حال آنکو نگارش شوی
خوش آن بیدلیرا که پرسش کنی
خوش آن بی کسیرا که یارش شوی
خوش آشفته ایرا که آئی برش
قرار دل بی قرارش شوی
شفا یابد آن دردمندی که تو
انیس دل سوگوارش شوی
خوشا روز آن عاشق زار، تو
شبی آئی و در کنارش شوی
چه بیخود شود از لب و چشم تو
تو هوش دل هوشیارش شوی
شوی گاه خورشید روز خوشش
گهی شمع شبهای تارش شوی
کند فیض چون جان بقربان تو را
خوش آنکو تو شمع مزارش شوی
چه می آئی ایجان درین خاکدان
خوشا حال تو گر نثارش شوی