زمهر اولیاء الله شانی کرده ام پیدا

رسا گر نیست دست من بقرب دوست یکتا

ولای آل پیغمبر بود معراج روح من

بحبل الله مهر اهل بیت است اعتصام من

زمهر حق شناسان هر چه خواهم میشود حاصل

سخنهای امیرالمومنین دل میبرد ازمن

جمال عالم آرایش اگر پنهان شد از چشمم

کلامش بوی حق بخشدمشام اهل معنی را

قدم در مهر او خم شد عصای مهر محکم شد

عصا اینجا و عصیان را شفیع آنجاست مهر او

بخاک درگه آل نبی پی برده ام چون فیض

ازایشان وافی و صافی فقیهانرا بود کانی

بکوی عشق عیش جاودانی کرده ام پیدا

مرا از دولت دل شد میسر هر چه میخواهم

زعکس روی او در هر دلی مهریست تابنده

مشام اهل معنی بوی گل مییابد از الفت

چو در الفت فزاید صحبت اخوان برد حق دل

اگرچه در غم جانان دل از جان و جهان کندم

زداغ عشق گلها چیده ام پهلوی یکدیگر

زخان و مان اگر چه برگرفتم دل باو دادم

اگر در پرده دارد یار طرز مهربانی را

کنم تا خویشرا قربان از آن ابرووان مژگان

اگر جان در ره جانان فدا گردد فدا گردد

نجات فیض تا گردد مسجل نزد اهل حق