شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۸۱۱
فیض کاشانی
فیض کاشانی( غزلیات )
103

غزل شمارهٔ ۸۱۱

هجران جانان تا بچند آ» یار کو آن یار کو
وین شورش دل تا بکی دلدار کو دلدار کو
در سینه دلها شد طپان جانها ز تنها شد زوان
تا کی بود این رو نهان دیدار کو دیدار کو
ذرات عالم مست او خورده شراب از دست او
نغمه سرایان کو بکو خمار کو خمار کو
افلاک سر گردان و مست خاکست مدهوش الست
در عالم بالا و پست هشیار کو هشیار کو
حلاج محو آن جمال دستک زنان در وجد و حال
نغمه سرا کای ذوالجلال آندار کو آندار کو
در دنیی و عقبی مپیچ جز حق همه هیچست هیچ
در دار عالم غیر حق دیار کو دیار کو
حق در برابر روبرو بنموده رو از چار سو
کوران گرفته جستجو کان یار کو کان یار کو
منصور انالحق میزند من صور حق حق میزنم
زینصور انا شاهد فنا جز یار کو جز یار کو
گر راست میگوئی تو فیض دم در کش و خاموش باش
آنرا که باشد محو یار گفتار کو گفتار کو