82
غزل شمارهٔ ۷۳
یک نظر مستانه کردی عاقبت
عقل را دیوانه کردی عاقبت
با غم خود آشنای کردی مرا
از خودم بیگانه کردی عاقبت
در دل من گنج خود کردی نهان
جای در ویرانه کردی عاقبت
سوختی در شمع رویت جان من
چارهٔ پروانه کردی عاقبت
قطرهٔ اشک مرا کردی قبول
قطره را در دانه کردی عاقبت
کردی اندر کلّ موجودات سیر
جان من کاشانه کردی عاقبت
زلف را کردی پریشان خلق را
خان و مان ویرانه کردی عاقبت
مو بمو را جای دلها ساختی
مو بدلها شانه کردی عاقبت
در دهان خلق افکندی مرا
فیض را افسانه کردی عاقبت