84
غزل شمارهٔ ۴۰۱
دل گر غمین شود شده باشد چه می شود
جان گر حزین شود شده باشد چه می شود
عشقش چو گرم کرد و بر افروخت سینه را
آه آتشین شود شده باشد چه می شود
از غم چو شاد میشود این دل گر آن نگار
دل آهنین شود شده باشد چه می شود
گفتی که با تو بر سر ناز و کرشمه است
گو اینچنین شود شده باشد چه می شود
جان بسته بلاست جگر دوز غمزهٔ
گر دلنشین شود شده باشد چه می شود
ما را بس است یار اگر جای زاهدان
خلد برین شود شده باشد چه می شود
بس مرد عشق را همه جانها بلب رسید
فیض ار چنین شود شده باشد چه میشود