208
نیایش
آفتابت
ــ که فروغ رخ «زرتشت» در آن گل کرده ست
آسمانت
ــ که ز خمخانه «حافظ» قدحی آورده ست
کوهسارت
ــ که بر آن همت «فردوسی» پر گسترده ست
بوستانت
ــ کز نسیم نفس «سعدی» جان پرورده ست
همزبانان من اند.
*
مردم خوب تو، این دل به تو پرداختگان
سر و جان باختگان، غیر تو نشناختگان
پیش شمشیر بلا
قد برافراختگان،سینه سپرساختگان
مهربانان من اند.
*
نفسم را پر پرواز از توست
به دماوند تو سوگند که گر بگشایند
بندم از بند ببینندکه:
آواز از توست!
*
همه اجزایم با مهر تو آمیخته است
همه ذراتم با جان تو آمیخته باد
خون پاکم که در آن عشق تو می جوشد وبس
تا تو آزاد بمانی
به زمین ریخته باد!