244
شادی
غم دنیا نخواهد یافت پایان
خوشا در بر رخ شادی گشایان
خوشا دل های خوش، جان های خرسند
خوشا نیروی هستی زای لبخند
خوشا لبخند شادی آفرینان
که شادی روید از لبخند اینان
نمی دانی- دریغا- چیست شادی
که می گویی: به گیتی نیست شادی
نه شادی از هوا بارد چو باران
که جامی پر کنی از جویباران
نه شادی را به دکان می فروشند
که سیل مشتری بر آن بجوشند
چه خوش فرمود آن پیر خردمند
وزین خوشتر نباشد در جهان پند
اگر خونین دلی از جور ایام
«لب خندان بیاور چون لب جام»
به پیش اهل دل گنجی ست شادی
که دستاورد بی رنجی ست شادی
به آن کس می دهد این گنج گوهر
که پیش آرد دلی لبخندپرور
به آن کس می رسد زین گنج بسیار
که باشد شادمانی را سزاوار
نه از این جفت و از آن طاق یابی
که شادی را به استحقاق یابی
جهان در بر رخ انسان نبندد
به روی هر که خندان است خندد
چو گل هرجا که لبخند آفرینی
به هر سو رو کنی لبخند بینی
چه اشکت همنفس باشد، چه لبخند
ز عمرت لحظه لحظه می ربایند
گذشت لحظه را آسان نگیری
چو پایان یافت پایان می پذیری
مشو در پیچ و تاب رنج و غم گم
به هر حالت تبسم کن، تبسم!