شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غریبه
فریدون مشیری
فریدون مشیری( ابر و کوچه )
158

غریبه

دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سرم ربود
من جاودانی ام که پرستوی بوسه ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه می کنی
دل را که در بهشت خدا هم غریب بود...