شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۱۹
فردوسی
فردوسی( سهراب )
160

بخش ۱۹

به گودرز گفت آن زمان پهلوان
کز ایدر برو زود روشن روان
پیامی ز من پیش کاووس بر
بگویش که مارا چه آمد به سر
به دشنه جگرگاه پور دلیر
دریدم که رستم مماناد دیر
گرت هیچ یادست کردار من
یکی رنجه کن دل به تیمار من
ازان نوشدارو که در گنج تست
کجا خستگان را کند تن درست
به نزدیک من با یکی جام می
سزد گر فرستی هم اکنون به پی
مگر کاو ببخت تو بهتر شود
چو من پیش تخت تو کهتر شود
بیامد سپهبد بکردار باد
به کاووس یکسر پیامش بداد
بدو گفت کاووس کز انجمن
اگر زنده ماند چنان پیلتن
شود پشت رستم به نیرو ترا
هلاک آورد بی گمانی مرا
اگر یک زمان زو به من بد رسد
نسازیم پاداش او جز به بد
کجا گنجد او در جهان فراخ
بدان فر و آن برز و آن یال و شاخ
شنیدی که او گفت کاووس کیست
گر او شهریارست پس طوس کیست
کجا باشد او پیش تختم به پای
کجا راند او زیر فر همای
چو بشنید گودرز برگشت زود
بر رستم آمد به کردار دود
بدو گفت خوی بد شهریار
درختیست خنگی همیشه به بار
ترا رفت باید به نزدیک او
درفشان کنی جان تاریک او