شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۶۲
فردوسی
فردوسی( پادشاهی خسرو پرویز )
116

بخش ۶۲

چو بر پادشاهیش شد پنج سال
به گیتی نبودش سراسر همال
ششم سال زان دخت قیصر چو ماه
یکی پورش آمد همانند شاه
نبود آن زمان رسم بانگ نماز
به گوش چنان پروریده بناز
یکی نام گفتی مر او را پدر
نهانی دگر آشکارا دگر
نهانی به گفتی بگوش اندرون
همی خواندی آشکارا برون
بگوش اندرون خواند خسرو قباد
همی گفت شیر وی فرخ نژاد
چو شب کودک آمد گذشته سه پاس
بیامد بر خسرو اخترشناس
از اخترشناسان بپرسید شاه
که هرکس که دارند اختر نگاه
بدیدی که فرجام این کار چیست
ز زیچ اختر این جهاندار چیست
چنین داد پاسخ ستاره شمر
که بر چرخ گردان نیابی گذر
ازین کودک آشوب گیرد زمین
نخواند سپاهت برو آفرین
هم از راه یزدان بگردد به نیز
ازین بیشتر چون سراییم چیز
دل شاه غمگین شد از کارشان
وزان ناسزاوار گفتارشان
چنین گفت با مرد داننده شاه
که نیکو کنید اندر اختر نگاه
نگر تا نگردد زبانتان برین
به پیش بزرگان ایران زمین
همی داشت آن اختران را نگاه
نهاده بران بسته بر مهر شاه
پر اندیشه بد زان سخن شهریار
بران هفته کس را ندادند بار
ز نخچیر و از می به یکسو کشید
بدان چندگه روی کس را ندید
همه مهتران سوی موبد شدند
ز هر گونه ای داستانها زدند
بدان تا چه بد نامور شاه را
که بربست بر کهتران راه را
چو بشنید موبد بشد نزد شاه
بدو داد یکسر پیام سپاه
چنین داد پاسخ ورا شهریار
که من تنگ دل گشتم از روزگار
ز گفتار این مرد اخترشناس
ز گردون گردان شدم ناسپاس
به گنج ور گفت آن یکی پرنیان
بیاور یکی رقعه اندر میان
بیاورد گنجور و موبد بدید
دلش تنگ شد خامشی برگزید
ازان پس بدو گفت یزدان بس است
کجا برتر از دانش هر کس است
گر ای دون که ناچار گردان سپهر
دگرگون نماید به جوینده چهر
به تیمار کی باز گردد ز بد
چنین گفته از دانشی کی سزد
جز از شادمانیت هرگز مباد
ز گفتار ایشان مکن هیچ یاد
ز موبد چو بشنید خسرو سخن
بخندید و کاری نو افگند بن
دبیر پسندیده را خواند پیش
سخن گفت با او ز اندازه بیش