چو شد ساخته کار آتشکده

بیامد سوی آذرآبادگان

پرستندگان پیش آذر شدند

پرستندگان را ببخشید چیز

خرامان بیامد به شهر صطخر

پراگنده از چرم گاوان میش

هزار و صد و شست قنطار بود

که بر پهلوی موبد پارسی

بیاورد پس مشکهای ادیم

به ره بر هران پل که ویران بدید

ز گیتی دگر هرکه درویش بود

سدگیر به کپان بسختید سیم

چهارم هران پیر کز کارکرد

به پنجم هرانکس که بد با نژاد

ششم هرکه آمد ز راه دراز

بدیشان ببخشید چندین درم

غنیمت همه بهر لشکر نهاد

بفرمود پس تاج خاقان چین

گهرها که بود اندرو آژده

به زر و به گوهر بیاراستند

وزان جایگه شد سوی طیسفون

پذیره شدندش همه مهتران

چو نرسی بدید آن سر و تاج شاه

پیاده شد و برد پیشش نماز

بفرمود بهرام تا برنشست

بیامد نشست از بر تخت زر

ببخشید گنجی به مرد نیاز

زمانه پر از رامش و داد شد

ز هر کشوری رنج و غم دور کرد

بدان سور هرکس که بشتافتی