شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۷۶ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله
فرخی سیستانی
فرخی سیستانی( قصاید )
111

شمارهٔ ۷۶ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله

ای ترک همی باز شود دل بسرکار
آن خویله کرده ست که ورزید همی پار
صد بار فزون گفت که تا کی خورم این غم
من زین دل بیچاره خجل گشتم صد بار
باریست گران بر دل از اندیشه آن لب
چون آید اگر بفکند آن لب ز دل این بار
شش سال دمادم غم و تیمار تو خورده ست
وقتست که او رابرهانیم ز تیمار
پیش آی و مرا از طلب بوسه تهی کن
وین بار گران از دل غم کوفته بردار
از بوس و کنار تو اگر زشتی آید
هم پیش تو نیکو کنم او را به ستغفار
هم بشکند این توبه ازینگونه که دیدم
باری تو شکن تا بتو نیکو شود این کار
امید چنانست به ایزد که ببخشد
ایزد به ستغفار گناهان گنهکار
خاصه گنه من که پس از طاعت ایزد
در خدمت دستور ملک بودم هموار
دستور ملک صاحب ابوالقاسم احمد
آن حمد و ثنا رابه دل و دیده خریدار
فرخنده ترین دولت و فرخنده ترین ملک
وین هر دو نشان آمده در هر دو پدیدار
تا سایه او دور شداز دولت محمود
دیدی که جهان برچه نمط بودو چه کردار
بی سایه وبی حشمت او ملک جهان بود
چون خانه که ریزان شود او را در و دیوار
لشکر بخروش آمده وملک بجنبش
وز روی دگر گشته خزانه همه آوار
بی آنکه در آید بخزانه درمی سیم
اندر همه گیتی نه درم ماند و نه دینار
مالش همه لاشی شد و ملکش همه ناچیز
دشمن به فضول آمدو بد گوی به گفتار
اکنون که بدین دولت بازآمد بنگر
تا چون شود این ملک فرو ریخته از بار
هر چند که ویرانست امروز خراسان
هر چندنمانده ست درو مردم بسیار
سال دگر از دولت و از نعمت خواجه
چون باغ پر از گل شود اندر مه آذار
رای و نظر خواجه چو باران وبهارست
این هر دو چو پیوست بخنددگل گلزار
عدل آمدو امن آمد و رستند رعیت
از پنجه گرگان رباینده غدار
دندان همه کنده شد و چنگ همه سست
گشتند چو کفتار کنون ازپی مردار
شش سال بکام دل و آسانی خوردند
باید زدن امروز چو اشتر همه نشخوار
بسیار بخوردند ونبردند گمانی
کز خوردن بسیار شود مردم بیمار
آمدگه بیماری و لاغر شدن از نو
آنرا که بلرزاند چون برگ سپیدار
گویی همه زین پیش بخواب اندر بودند
زان خواب گران گشتند ایدون همه بیدار
هوش از سر شان برده همی مستی غفلت
وایدون شده زان مستی غفلت همه هشیار
ای صدر وزارت، بتو باز آمد صاحب
رستی ز غم و زاری و ایمن شدی از عار
تو در خور او بودی و اودرخور توبود
ایزد برسانید سزا را بسزاوار
فرخنده کناد ایزد بر صاحب و برتو
نوکردن عهد کهن و رامش احرار
دشوار جهان گشته برو یکسره آسان
وآسان جهان بر دل بدخواهش دشوار