شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۸۶ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین
فرخی سیستانی
فرخی سیستانی( قصاید )
105

شمارهٔ ۱۸۶ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین

از پی تهنیت روز نو آمد برشاه
سده فرخ روز دهم بهمن ماه
به خبر دادن نو روز نگارین سوی میر
سیصد وشصت شبانروز همی تاخت به راه
چه خبر داد؟ خبر داد که تا پنجه روز
روی بنماید نو روز و کندعرض سپاه
در کف لاله خودروی نهد سرخ قدح
راغ همچون پر طوطی شود از سبز گیاه
آهو از پشته به دشت آید و ایمن بچرد
چون کسی کو را باشد نظر میر پناه
میر آزاده سیر یوسف بن ناصر دین
پشت اسلام و هم از پشت پدر ایران شاه
آنکه هر مهتر از طاعت او دارد قدر
آنکه هر خسرو از خدمت او جویدجاه
ای که با همت تو چرخ بر افراشته پست
ای که با حلم گران تو گران کوه چو کاه
ماه خواهد که بماند به کلاه سیهت
زین قبل گه گه بر چرخ سیه گردد ماه
آسمان خواهد کایوان سرای تو باد
زین سبب طاق مثالست و کمان پشت و دوتاه
هر بزرگی را گویند شد از گاه بزرگ
جز توای شه که بزرگ از توهمی گردد گاه
گر بزرگان جهان رابه سخا یاد کنند
از سخای تو همه خلق شد ستند آگاه
ور هنر بایدو دل باید و بازوی قوی
بیشتر زانکه ترا داده خداوند مخواه
در زمان حاتم طایی رااستاد شود
هر بخیلی که بدست و دل تو کرد نگاه
کهتران را همه پاداش زخدمت بدهی
در عقویت، کم از اندازه کنی، وقت گناه
مجرمان را تن پولادی فرسوده شدی
گرتواندر خور هر جرم دهی باد افراه
عالمی را به نکو داشت نگه دانی داشت
مال خویش از قبل داشت نداری تو نگاه
هر چه تو راست کنی گوشه عمران گردد
که به دینار و به دانش نتوان کرد تباه
تو همه سال همی بخشی زاندازه فزون
آفرین باد بدان دست و دل خواسته کاه
ای مه و سال نگه کردن تو سوی سیلح
ای شب و روز تماشا گه تو لشکر گاه
اندر آن دشت که تو تیغ بر آری زنیام
مردم از خون به عمد گردد و آهو به شناه
تابهر حال که گردد نبود فخر چو عار
تا بهرحال که باشد نبود کوه چوکاه
بهمه کار ترا یار و قرین بادخرد
در همه حال ترا پشت و معین باداله
حلقه بند تو بر پشت دوتای دشمن
پایه تخت تو بر روی دو چشم بدخواه