شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را
اقبال لاهوری
اقبال لاهوری( زبور عجم )
131

ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را

ایکه ز من فزدوه ئی گرمی آه و ناله را
زنده کن از صدای من خاک هزار ساله را
با دل ما چها کنی تو که ببادهٔ حیات
مستی شوق می دهی آب و گل پیاله را
غنچهٔ دل گرفته را از نفسم گره گشای
تازه کن از نسیم من داغ درون لاله را
می گذرد خیال من از مه و مهر و مشتری
تو بکمین چه خفته ای صید کن این غزاله را
خواجهٔ من نگاه دار آبروی گدای خویش
آنکه ز جوی دیگران پر نکند پیاله را