126
فرصت کشمکش مده این دل بی قرار را
فرصت کشمکش مده این دل بی قرار را
یک دو شکن زیاده کن گیسوی تابدار را
از تو درون سینه ام برق تجلئی که من
با مه و مهر داده ام تلخی انتظار را
ذوق حضور در جهان رسم صنم گری نهاد
عشق فریب می دهد جان امیدوار را
تا بفراغ خاطری نغمهٔ تازه ئی زنم
باز به مرغزار ده طایر مرغزار را
طبع بلند داده ئی بند ز پای من گشای
تا به پلاس تو دهم خلعت شهریار را
تیشه اگر بسنگ زد این چه مقام گفتگوست
عشق بدوش می کشد این همه کوهسار را