149
اگر نظاره از خود رفتگی آرد حجاب اولی
اگر نظاره از خود رفتگی آرد حجاب اولی
نگیرد با من این سودا بها از بس گران خواهی
سخن بی پرده گو با ما شد آن روز کم آمیزی
که می گفتند تو ما را چنین خواهی چنان خواهی
نگاه بی ادب زد رخنه ها در چرخ مینائی
دگر عالم بنا کن گر حجابی درمیان خواهی
چنان خود را نگه داری که با این بی نیازی ها
شهادت بر وجود خود ز خون دوستان خواهی
مقام بندگی دیگر مقام عاشقی دیگر
ز نوری سجده میخواهی ز خاکی بیش از آن خواهی
مس خامی که دارم از محبت کیمیا سازم
که فردا چون رسم پیش تو از من ارمغان خواهی