119
بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان
بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان
بی تو بودن نتوان با تو نبودن نتوان
در جهان است دل ما که جهان در دل ماست
لب فروبند که این عقدهٔ گشودن نتوان
دل یاران ز نواهای پریشانم سوخت
من از آن نغمه تپیدم که سرودن نتوان
ای صبا از تنک افشانی شبنم چه شود
تب و تاب از جگر لاله ربودن نتوان
دل بحق بند و گشادی ز سلاطین مطلب
که جبین بر در این بتکده سودن نتوان