118
گل نخستین
هنوز همنفسی در چمن نمی بینم
بهار می رسد و من گل نخستینم
به آب جو نگرم خویش را نظاره کنم
به این بهانه مگر روی دیگری بینم
بخامه ئی که خط زندگی رقم زده است
نوشته اند پیامی به برگ رنگینم
دلم بدوش و نگاهم به عبرت امروز
شهید جلوهٔ فردا و تازه آئینم
ز تیره خاک دمیدم قبای گل بستم
وگرنه اختر وامانده ئی ز پروینم