108
غزل شمارهٔ ۸۱
خط تو دایره ی مشک گرد ماه کشید
بر آفتاب سواد شب سیاه کشید
دلم به دعوی خون بر غزال چشمت را
سرشک سرخ و رخ زرد را گواه کشید
مقام شیفته حالان پناه طره ی تست
دل مقام شناسم بدان پناه کشید
نوید داد عنایت مرا که لطف عمیم
رقم به عفو تو بر صفحه ی گناه کشید
اگرچه می رود آلوده دامن ابن حسام
به ذیل عاطفت سایه ی الاه کشید