112
غزل شمارهٔ ۷۸
خط مشکین که برگرد رخت چون عود می گردد
بدان ماند که در بالای آتش دود می گردد
زتاب مهر تابان جمالت پرتوی دارد
شب این مشعل که بر ایوان دود اندود می گردد
صباگویی که از چین سرزلف تو می آید
که از بویش نسیم باغ مشک آلود می گردد
دل بیمارم از گوی زنخدان تو می گوید
به گرد سیب سیمین از پی بهبود می گردد
نه بر گردم نگردانم سر از تیغ تو گردانم
که دست و تیغ تو از من به سر خشنود می گردد
ایا ابن حسام از سر قدم کن در ره جانان
ایازی هر که کرد اوعاقبت محمود می گردد
زبور عشق تو روح القدس درگوش می گیرد
چه خوش مرغی به گرد نغمه ی داوود می گردد