141
غزل شمارهٔ ۶۸
مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود
خیال چشم سیاه تو از نظر نرود
سرم به پای مزن گر بر آستانه ی تست
که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود
به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند
مرا زکوی تو دل جانب دگر نرود
سزد که با خط مشکین و قدوخدّ ولبت
حدیث سنبل و سروگل و شکر نرود
مرا زدرد تو تا از جگر نشان باشد
نشان داغ تو از گوه ی جگر نرود
شرار سینه نماند اثر زهستی من
گرآب دیده ز دنباله بر اثر نرود
ز ناله ی سحری لب مبند ابن حسام
که کار بی مدد ناله ی سحر نرود