شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۵۸
ابن حسام خوسفی
ابن حسام خوسفی( غزلیات )
131

غزل شمارهٔ ۵۸

با خال تو گر مشک به دعوی بنشیند
حقّا که نه بر صورت معنی بنشیند
ابروی تو نگذاشت که اندر خم محراب
یک گوشه نشین از سر تقوی بنشیند
آنرا که به نقد از سرکوی تو بهشت است
جیفست که بر نسیه ی عقبی بنشیند
خاک قدمت روشنی چشم ضریرست
بگذار که در دیده ی اعمی بنشیند
شاید که بود روشنی دیده ی مجنون
زان گرد که بر دامن لیلی بنشیند
آن کز سر کوی تو کند میل به فردوس
اولی نکند گرچه به اولی بنشیند
خون جگر ابن حسام است که هر دم
بر رهگذر دیده چو سیلی بنشیند