177
غزل شمارهٔ ۱۶
ای جمال تو مرا شمع شب افروز امشب
شمع گو مشعله داری ز تو آموز امشب
شمع را تاب تو چون نیست از آن می سوزد
گو چو پروانه درین سوز همی سوز امشب
امشب از شمع رخت مجلس ما روشن شد
شمع گو چهر دلفروز میفروز امشب
شبم از طلعت زیبای تو امشب روزست
کاش تا روز قیامت نشود روز امشب
پاره ای بردل صد پاره ما دوخت ز وصل
سوزن ناوک آن غمزه دلدوز امشب
لب لعل تو به کام دل من داد بداد
بر مراد دل از اینم شده پیروز امشب
شب اگر حادثه زاید چه عجب ابن حسام
به علی رغم جهان عیش بیندوز امشب