خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست

همچو مرکز حلقهٔ گوشم خط پرگار نیست

رنگ گل را درشکست خود لب اظهار نیست

جز خم و پیچ از بزرگی حاصل دستار نیست

بر نمدپوشان غبار تهمت زنار نیست

زنگ هم چون خلوت آیینه بی دیدار نیست

هر دو عالم خلوت یار است و ما را بار نیست

بیش ازین آیینهٔ ما قابل زنگار نیست

خامهٔ ما را به جز پاس نفس دبوار نیست

منزلی تا هست باقی ، راه ما هموارنیست

تا مژه بر هم نیابد هیچکس بیدار نیست

بیدل از خسّت کسی را سایهٔ دیوار نیست