صفحه آتش نزنی ، فکر چراغان نکنی

آتشی نیست اگر پنبه نمایان نکنی

تا ز خمیازهٔ امواج گریبان نکنی

نیست نقد تو از آن کیسه که نقصان نکنی

آه از آن داغ که ابر آیی و باران نکنی

خانهٔ آینه هشدار که وبران نکنی

تکیه چون اشک به جمعیت مژگان نکنی

گل کنی آینه و ناز به دامان نکنی

تا نخواهی بدکس بر خودت احسان نکنی

پای خود را نفسی آبله دندان نکنی

همچو بیدل هوس ملک سلیمان نکنی