125
غزل شمارهٔ ۲۵۸
کلک مصوراز چه ننگ ، کرد نظربه سوی ما
رنگ شکسته غیرشرم خنده نزدبه روی ما
چارهٔ عیب زندگی غیر عدم که می کند
سخت به روی ما فتاد بخیهٔ بی رفوی ما
باهمه وضع پیش و پس نیست کسی خلاف کس
زشتی ما نمود وبس آینه را عدوی ما
می گذرد نسیم مصر بال گشا از این چمن
لیک دماغ گل کراست تا برسد به بوی ما
غفلت خلق بوده است مخمل کارگاه صنع
چشم به خواب نازدوخت چون مژه موبه موی ما
دل به شکست عهد بست ، تا نفس از فغان نشست
معنی ناک آفرید چینی آرزوی ما
نیست به باغ خشک وترمغزتأملی دگر
سر به هوا چو موی سر ریشه زد ازکدوی ما
ذوق تعین هوس ، رنج تعلق است و بس
می فشرد تکلف بند قباگلوی ما
سعی طهارت دوام برد ز ما صفای دل
کار تیممی نکرد خاک بسر وضوی ما
در پس زانوی ادب خشک بجا نشسته ایم
ننگ تری چراکشد موج گوهر سبوی ما
طفل تجاهل هوس فاخته داشت در قفس
گشت زعشق منفعل کوکوی هرزه گوی ما
بیدل ازین بهار رفت برگ طراوت وفا
برکه نماید انفعال رنگ پریده روی ما