110
غزل شمارهٔ ۱۲۰۷
آنجاکه طلب محوتوکل شده باشد
پیداست چراغان هوس گل شده باشد
این جاه و حشم مایهٔ اقبال طرب نیست
دردسر گل گشته تجمل شده باشد
گر نخل هوس ِ سرکش انداز ترقی ست
در ریشهٔ توفیق تنزل شده باشد
مغرور مشو خواجه به سامان کثافت
برپشت خز!ن مو چقدر جل شده باشد
آسان شمر از ورطهٔ تشویش گذشتن
گر زیر قدم آبله ای پل شده باشد
ساز طرب محفل ما ناله کوه است
اینجا چه صداهاکه نه قلقل شده باشد
خلقی به عدم دود دل و داغ جگر برد
خاک همه صرف گل و سنبل شده باشد
از قطرهٔ ما دعوی دریا چه خیال است
این جزو که گم گشت مگر کل شده باشد
دل نشئهٔ شوقی ست چمن ساز طبایع
انگور به هر خُم که رسد، مُل شده باشد
ما و من اظهار پرافشانی اخفاست
بوی گل ما نالهٔ بلبل شده باشد
هر دم قدح گردش آن چشم به رنگی ست
ترسم نگه یار تغافل شده باشد
بیدل دل اگر خورد قفا از سر زلفش
شادم که اسیر خم کاکل شده باشد